نویسه جدید وبلاگ

 

 

دل نیست سرای کینه و شر باشد

اسلام به دین مرتضی کامل شد

هر کس که نگشت شیعه کافر باشد

***
هر کس که و را حب علی در دل نیست

معلوم نباشد که و را نطفه ز کیست؟

او را به بهشت خلد جایی نبود

زیرا که بهشت مال یاران علی است

***
حال خود را خوب می دانم بلی

مستحق دوزخ ونارم ولی

روز محشر پای میزان عمل

اکفیانی یا محمد یا علی

***
یک عمر در این سرا علی می گویم

هنگام خوش دعا علی می گویم

یک عمر مرا به قدر یک پلک زدن

امداد رسیده تا علی می گویم

***

هرکس به ولایت علی شک دارد

از چهره ی او همیشه شر می بارد

باشد ولدالزنا در این شکی نیست

گر یکسره سر به سجده گه بگذارد

***

آن شب که نبی به قاب او ادنی بود

گویند که در محضر حق تنها بود

برخاست صدای آشنایی از غیب 

گویند که از علی نبود.... اما بود

***

زمانی که وجود ما سرشتند

بروی سینه های ما نوشتند

بدانید ای بنی آدم سرانجام

محبان علی اهل بهشتند

***

در زندگیم اگر کمیتم لنگ است

یکسر به لبم علی مدد آهنگ است

از غیر علی مدد نگیرم هرگز

زیرا که مدد ز غیر مولا ننگ است

***
مادرم ذکر علی را به لبم دوخت

پدرم مهر علی را به من آموخت

شیر مادر به لبم ریخت شدم مست

اشک بابا به تنم ریخت دلم سوخت

***

هر کس که به قدرت علی آگاه است

او را مدد از غیر علی اکراه است

مدح علی و من گنه کار کجا

وقتی که ثنا خوان علی الله است

 

     حسنين و فتح ايران

در هيچ يک از منابعِ‌ کهن و معتبر تاريخي حضور اميرمؤمنان حتي در يکي از جنگ‌هاي زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردي که حضرت سلاح بدست گرفت زماني بود که لشکر مرتدين به دروازه‌هاي مدينه نزديک مي‌شد. بسياري از مسلمانان بدليل عدم بيعت امام با ابوبکر و همچنين عدم حضور حضرت در اين جنگ حاضر به همکاري و حضور در ميان مدافعان شهر مدينه نبودند. امام بنا به مصلحت و براي حفظ اسلام تنها شمشير به دست گرفته و در ميان مدافعان حضور يافت و در همان حال نيز هرگز با شمشير نجنگيد.) در نتيجه مي‌توان گفت که در زمان خلفا، حضرت هرگز با هيچ گروهي نجنگيد.

عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزواي ايشان اين سوال را در اذهان مسلمانان بر انگيخت که چرا علي‌بن‌ابي‌طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهاي گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمينهاي کفر و شرک رسيده است در جنگها شرکت نمي کند؟ به طور قطع بسياري – اگر نگوييم همه – مي‌دانستند که او به خاطر ترس از مرگ يا سستي از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمي کردند همانطور که خود حضرت نيز در اين زمينه مي‌فرمايند: «والله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمي‌کنم». (1)از اين رو خليفه و يارانش مي‌کوشيدند با شرکت دادن علي (ع) در فتوحات:

- از يک طرف زمينه طرح چنين پرسش و ابهامي را از بين ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامي را در اذهان بسياري از هواخوان ايشان به ويژه بني هاشم مستحکم سازند.

- و از سوي ديگر از مهارت‌ها و تجارب جنگي آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.

اما امام علي(ع) با عدم حضور و شرکت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياست‌هاي خلفا در اين زمينه نزد و در يک کلام، مويد خلفا نبود.(2)

 حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در فتوحات:

هيچيک از منابع و مآخذ معتبر شيعي از حضور حسنين(ع) در فتوحات ايران، شام و يا آفريقا سخني نگفته‌اند. اما برخي از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در بعضي از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علي(ع)!) خبر داده‌اند که به بررسي آن مي پردازيم:

بررسي و نقد گزارش‌هاي اهل بدعت:

بخشي از گزارشها فاقد هرگونه سندي مي‌باشند (مانند نقل بلاذري که به آن بعدا مي پردازيم)آن دسته از گزارش‌هاي تاريخي اهل سنت هم که سند ارائه کرده اند،(که مهمترين آنها طبري است) سندشان معتبر نمي‌باشد بدين معنا که نقل کننده آن خبر يا فردي دروغ گو و جاعل است و يا فردي ناشناخته و مجهول و يا اينکه اصلا تضاد عجيبي در بين روايات آن ديده مي شود.(که بعدا به اين مورد هم مي پردازيم)دسته‌اي از گزارشهاي تاريخي نيز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در ايران دارند و در آنها هيچ گونه اشاره‌اي نشده که حضور آنان براي جنگ بوده است.افزون بر ايرادهايي که بيان شد، دو مسئله ديگر نيز وجود دارد که درستي گزارش‌هاي ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديدد و حتي غير قابل قبول مي‌کند:

يکي آن که تمام روايات تاريخي که متعرض سال شرکت حسنين(ع) در فتوحات شده‌اند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصري که امير مومنان حتي در حد مشاوره حاضر به همکاري با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اينکه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.

مسئله ديگر آنکه علي بن ابي‌طالب(ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين(ع) را از شرکت در معرکه صفين باز ميداشت و چون در يکي از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن آماده کارزار است فرمود: «از طرف من جلوي جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن اين دو (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».

حال با چنين اکراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين(ع) در نبردهايي که به فرمان پيشواي عادلي همچون خويش صورت مي‌گرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مي شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را که پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟بنابر اين با توجه به وجود چنين اشکال هاي سندي و محتوايي و نيز استبعادهايي که بيان شد، حضور حسنين(ع) در فتوحات عصر خلفا نميتواند مورد پذيرش قرار گيرد.به گمان قوي، دست تحريف‌گران و وارونه نويسان حقايق تاريخي در جعل چنين گزارش‌هايي بي تاثير نبوده است. با اين همه اگر بر فرض پذيرفته شود که حسنين(ع) در ايام جواني به برخي از شهرهاي ايران همانند اصفهان و گرگان و ... مسافرت کرده‌اند؛ به سبب امور ديگري (غير از شرکت در فتوحات) بوده است و يا اصلا در عصر خلافت امام علي(ع) بوده است همچنانکه يکي از مورخين قديمي به نام سهمي در: تاريخ جرجان ص19 نيز به اين مطلب اشاره کرده‌است.(3)

حال به بررسي ريشه اي در مورد سند اين مطالب مي پردازيم: در اين ادعاها حضور امام حسن و حسين(عليهما السلام) تنها در دو بن مايه وجود دارد ،که شامل فتوح البلدان و تاريخ طبري است بنابر اين صحت اين روايات را بررسي ميکنيم ، تا صحت ادعا روشن گردد :

 

بن مايه اول : فتوح البلدان –بلاذري :

در فتوح البلدان - البلاذري - ج 2 - ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است:

 جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد ابن العاصي بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين . فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، يدعوهما إلى خراسان ، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر يريدها ، وخرج سعيد . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعيد طبرستان ، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء علي بن أبي طالب عليهم السلام .

گرگان-جرجان- و طبرستان:

 گفته اند که عثمان بن عفان(خليفه سوم) سعيد بن العاصي بن اميه را در سال 29 (هجري) والي کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، والي بصره ، نامه اي نگاشت و آنان را بسوي خراسان دعوت نمود ...پس سعيد و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پيشي گرفت پس سعيد آهنگ طبرستان نمود در حاليکه گفته ميشود حسن و حسين فرزندان علي بن ابيطالب در شمار همراهان وي بوده اند.

 

ايرادهايي که بر اين روايت وارد است : 

1- در اينجا واژه گفته ميشود بکار رفته که ناقل و راوي آن دقيق مشخص نشده و اين کار روايت را ازاعتبار ساقط مي کند چون سلسله سند دقيقا ذکر نشده است.

2- اما اگر مو شکافانه روايت را به نقد بکشيد ميبينيد در ابتداي روايت نويسنده ميگويد:گفته اند سپس آنگاه که به حضور حسنين در تبرستان رسيده زيرکانه و در يک چرخش مينويسد: ميگويند به عبارتي ابتدا فعل قالوا که فعل ماضي-گذشته- است آورده ميشود و سپس فعل مضارع – حال و آينده – آورده شده است يعني کساني که نويسنده اصل روايت را از آنها گرفته کساني بوده اند که در گذشته مي زيسته اند و اين روايت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنين(ع) بکار بردن فعل مضارع حاکي از آنستکه کساني هم عصر نويسنده – بلاذري- که هم عصر عباسسيان است- به او گفته اند که احتمالا حسنين(ع) حضور داشته اند و اين کار بکلي و به يکباره روايت را از هستي ساقط ميکند!! چنانکه دانشمندان علم رجال و درايه دقيقا چنين شيوه اي را در آناليز نهايي صحت يک روايت بکار ميبرند.

اما بن مايه دوم : تاريخ طبري

تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 324 – 325 مي نويسد:

وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعيد الخير أن مطيتي * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفية * تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذي ما ساس قبلك واحد * ثمانين ألفا دارعين وحسرا 

حنش بن مالک تغلبي گويد :

 ...سعيد سال سيام آهنگ غزا کرد و سوي گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وي بودند ...

همانطور که در اين روايت مشاهده مي کنيد طبري در اينجا باز جريان لشکر کشي سعيد را به گرگان و طبرستان مطرح ميکند و حال آنکه اساسا نامي از امام حسن امام حسين(عليهما السلام (و حضور آنها در اين جنگ نميبرد.و اين در حالي است که طبري بر خلاف بلاذري سلسله سند روايت خويش را دقيقا بيان داشته است ولي با اين حال نامي از امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) نمي برند. بهر روي نشانگر آنستکه راوي اوليه سخني از حضور حسنين به ميان نياورده است! 

اما در جاي ديگر از تاريخ الطبري ( تاريخ طبري ج 3 - ص 323 – 325)

مي بينيم که در صفحه 323 مي نويسد: حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصرة يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل ....

حنش بن مالک گويد : سعيد بن عاص به سال سي ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذيفه بن يمان و کساني از ياران پيامبر خدا ( ص ) باوي بودند ؛حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وي بودند ...

اما در صفحة 325 مي نويسد: وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة ....

در اين دو روايت باز تناقضاتي مي بينيم که بسيار عجيب است، در اين دو روايت ميبينيم که طبري در صفحه 323 کتاب خود اشاره به همراهان سعيد در جنگ طبرستان دارد و در آن نام حسنين (ع) را مي برد اما در روايتي ديگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامي از حسنين(ع) در حضور در طبرستان نمي برد!!

و اين همان چيزي است که فرضيه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسين در شمار همراهان را بعدها و در زماني معاصر خود نويسندگان-بلاذري و تبري- بيش از پيش تقويت ميکند!!

ما وقتي به تاريخ رجوع مي کنيم دليل جاعلان اينگونه مطالب را در اين زمينه را خواهيم ديد: اعراب در طبرستان نبردهاي سخت و طولاني و خونيني داشتند ، و اکثر اين نبردها به دستور خليفه دوم و سوم و لشکريان معاويه بود ، در اواخر دوره امويان ايرانيان به ائمه شيعه خيلي علاقه پيدا کردند به طوري که طبرستان که روزي مرکز مخالفت با اعراب بود و دژي در مقابل انان بود به يک پايگاه شيعي تبديل شده بود! از آنجا که اين کتب بعد از دوره امويان است در نتيجه احاديث بسياري که به گفته همه در دوره امويان جعل شده بود به آنها راه پيدا مي کند. احتمالا اين روايتها براي اين بوده که مردم طبرستان را از ائمه شيعه دور کنند! با اين حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه ديديم در کتب خودشان هم اين روايتها ضعيف است.پس در نتيجه با وجود چنين تناقضات و اسناد نامعتبري نمي توان قائل به حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در جنگ ايران شد.اما در مورد صحابه و بزرگان اسلام هم به اعتبار افراد فرق مي کرد ولي در کل چنين تقييداتي در مورد اصحاب حضرت ديده نمي شود.

منابع و ماخذ:

(1)نهج البلاغه، نامه 25 

(2)جهت کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه مي‌توانيد به مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد

(3)جهت کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان مي‌توانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد

 

 


تا روز جزا به خصم طه لعنت


بر دشمن دوستان مولا لعنت


هرگز نرسي به حق مگر بنمايي


عثمان و ابابکر و عمر را لعنت






گزارش تخلف
بعدی